مُرُنگ دُرنگ

سی خاطِر ارزشی که سی ای دو روز زندگی قائلُم وُ لذِت ثبتش

مُرُنگ دُرنگ

سی خاطِر ارزشی که سی ای دو روز زندگی قائلُم وُ لذِت ثبتش

منوی بلاگ

نوشته هایی که این چند روز در وبلاگ قبلیم نوشته بودم را منتقل کردم اینجا. به نظرم حتی ذره ای نگرانی این را داشتن که کسی که نخواهم ان ها را بخواند، به اینکه همان جای قبلی ادامه دهم نمی ارزد.

برایم جالب بود که چند نفر ادرس وبلاگشان را دادند و خواستند که بین خودمان بماند! وبلاگشان را که دیدم تنها خودشان بودند. هرکدام انگار که اخرین بازمانده مکانی بودند و با یک جور ملال، به زندگی، به نوشتن، برای خودشان ادامه می دادند. ولی دقیق که میشدی به نوشته ها، انگار که مخاطب داشتند. انگار که در عین اینکه می دانند کسی نمی‌خواندشان یا حتی خودشان می خواهند که کسی نخواندشان، آرزو می کنند مخاطبی هم داشته باشند! بیشتر نوشته هاشان ‌مخاطب داشت! حتی من هم در یادداشت های گوشیم، نوشته هام مخاطب دارند!

عجیب است! خیلی!

حیران

نظرات  (۱)

چه خوب گفتی.

همینه... نوشتن بدون هیچ مخاطبی بی‌معناست. همه کسایی که می‌نویسن خوب می‌دونن که چطور به خواننده‌هاشون احتیاج دارن. حتی اگه فقط یه سایه ازشون ببینن. حتی اگه مطمئن نباشن که هستن. احتمال اینکه "اگر کسی بیاید" هم نجات‌دهنده است...

 

رفیقی بود که می‌گفت همیشه یک صندلی توی سرمان داریم و کسی روی آن نشسته و ما داریم برای او می‌نویسیم. وقتی آن صندلی خالی باشد (نه که نخواند، از لحاظ ذهنی دیگر مخاطب ما نباشد) دیگر انگار شوقی ندارد نوشتن. همه‌چیز می‌شود بی‌معنی.

 

کلا عجیب است.

پاسخ:
هوم...
دقیقا‌

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">