موهای فرناز روی صورتم ریخته
دوشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۳۲ ب.ظ
دیشب خواب دیدم برای کشیدن دندان عقلم رفته بودم شیراز. خواب، مثل زندگی ام پر از دروغ بود ولی من که عادت داشتم، پس قسمت شیرین ماجرا بیشتر چسبید تا قسمت اعصاب خوردکنش. کارم را در شیراز لفت دادم که یک روز بیشتر بمانم. بعد از سه ماهونیم امده بودم شیراز. مثل وقت هایی که بی خبر می روم شیراز می خواستم سروش را غافلگیر کنم. غافلگیر کردنم بهم خورد. فرناز هم امده بود شیراز. همدیگر را بغل می کردیم. خوشحال بودیم. اشک می ریختیم. دوباره همدیگر را بغل می کردیم. خیلی شیرین بود. راستش سروش هم گم شد در این بین!
۹۹/۰۴/۰۲