آنجا که غم بی معنا شود
دوشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۶:۰۳ ب.ظ
حتی غمگین هم نیستم. انگار دیگر چیزی به اسم افسرده شدن وجود ندارد. یک تلاش مستمر ذاتی برای کنار امدن با همهی مسائل در ما شکل گرفته طوری که چیزی انطور که باید دلگیرمان نمیکند و حتی متوجه جان کندنِ برای مقابله با ان هم نمیشویم. اینطور که: خب اینکه قرار است مرتب دهانمان سرویس شود امری طبیعیست و گله بی گله. بخند و قدردان باش. بزرگتر از این ها هم شدهای که گریه کنی یا دلگیر باشی.
ولی خب راستش غمگینم. فکر کنم فقط شکل غممان عوض شده.
همه چیز به فنا رفته و لنگ در هواتر از همیشهام. معلق معلق. هیچ نمیدانم.
۹۹/۰۸/۲۶