مضاف
يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۲۷ ق.ظ
آدم وقتی از بودنش در یک جا دلگیر میشود، برای همهی جاهایی که حضور ندارد، دلتنگتر می شود.
مثل سر سفرهی شام خانواده.
یا جمع دوستان نزدیک.
روزهای خوبی را میگذرانم. فقط گاهی دلگیریهایی هست و آدم معمولا مواقع دلگیری به نوشتن رو می آورد، برای همین توی نوشته ها انگار که روزهای تلخی را میگذرانم ولی واقعیتش این نیست. این روزها سروهای سبز و بلند قامت را دارم و بوی یاس ها و نارنج های تازه رسیده را و همهی این ها مرا سر شوق میآورد و برای زندگی هم کافیست. حتی وسط دلگیری امشب که از فرط غم و ناراحتی نزدیکترین حالت به معنای کلمهی «دلگیر» بودم، زندگی با وجود سروها برایم کافیِ کافی بود.
۹۹/۰۹/۰۲