مُرُنگ دُرنگ

سی خاطِر ارزشی که سی ای دو روز زندگی قائلُم وُ لذِت ثبتش

مُرُنگ دُرنگ

سی خاطِر ارزشی که سی ای دو روز زندگی قائلُم وُ لذِت ثبتش

منوی بلاگ

ارزو کن

سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۲۰ ب.ظ

در حیاط زینو اینا نشسته بودیم. زینو با دوستش ویدیو کال می کرد و من هم به اسمان خیره بودم. نوری با سرعت رد شد. نمی دانم شهاب سنگ بود یا ستاره دنباله دار. راستش فرقشان را هم نمی دانم ولی دوست داشتم به دوست زینو که پشت تلفن بود و کمی ناراحت بود یک چیزی بگویم که بلکه بهتر شود. نور را که دیدم فورا به زینو گفتم: بهش بگو ارزو کنه، زود باشین ارزو کنین یه ستاره دنباله دار دیدم!

هردویشان ارزو کردند. گفتند که ارزو کرده اند و مشغول حدس زدن ارزوهای هم شدند. زمان داشت می گذشت. دو سه دقیقه هم نشد ولی خیلی طولانی بود. خودم هنوز ارزو نکرده بودم. ارزو نداشتم. به این طرف و آن طرف نگاه می کردم که شاید یاد چیزی بیفتم و یادم بیاید چه آرزویی دارم. هیچ چیز نبود. کسی به اینکه من ارزویی نکرده بودم توجهی نکرده بود ولی هرچه زمان می گذشت بیشتر دست‌پاچه می شدم در خودم! چشمم به خیابان افتاد. یک ون سفید رد شد، یاد همان چیزی که با دیدن همه ون های سفید می افتم، افتادم و ارزو کردم راننده آن شخص حاضر در خاطره مربوط به ون سفید بمیرد.

من واقعا ارزو کردم یک ادم بمیرد! من واقعا زمانی که برای خوب شدن حال کسی گفتم که یک ستاره دنباله دار دیده ام بیایید ارزو کنیم، ارزو کردم که کسی بمیرد!

قسمت ترسناک ماجرا اینجاست که من ان شب حالم خیلی خوب بود و خوشحال بودم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۰۷
حیران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">